unavailable
unavailable
ساراسواتی برای تفکر کارآفرینانه به دو منطق اشاره کرد؛ منطق اثرسازی که اغلب در شرایط بیاطمینانی مطرح است و فرایند حل مسئله در شرایطی صورت میگیرد که آینده قابلپیشبینی نیست و تصمیمگیرندگان با توجه به ابزارهای در اختیار، به شکلدهی یا کنترل خروجی اقدام میکنند. در مقابل، منطق علی است که اغلب برای تصمیمگیری در شرایطی استفاده میشود که بیاطمینانی وجود ندارد یا پایین است. هدف پژوهش، شناسایی نقش تفکر کارآفرینانه بر راهبرد (استراتژی) رشد کسبوکارهای کوچک و متوسط است. روش تحقیق از نوع آمیخته- اکتشافی است و نمونة آماری مورد بررسی، 67 نفر از استراتژیستهای کسبوکارهای کوچک هستند، که با بهرهگیری از روش گلولة برفی و برمبنای تخصص افراد بهصورت هدفمند انتخاب شدند. دادههای گردآوریشده، در بخش کیفی با استفاده از هشت مصاحبة نیمهساختاریافته و در بخش کمی از طریق تلفیق پرسشنامة حاصل از نتایج بخش کیفی با پرسشنامة چندلر و همکاران بهدست آمدند. بهطور کلی یافتهها بیانگر وجود رابطة معنادار میان تفکر کارآفرینانه و راهبردهای رشد است. درمورد تفکر اثرسازانه و علی هم نتیجة مشابهی بهدست آمد. میان ابعاد تفکر اثرسازانه (بهجز زیان قابلتحمل) و راهبردهای رشد نیز رابطة معناداری وجود دارد. البته ضریب همبستگی ابعاد انعطافپذیری و تجربه، پایینتر از سایر ابعاد معنادار تفکر اثرسازانه است.
با وجود مطالعات گوناگونی که تاکنون در زمینة نظریهپردازی در حوزة کارآفرینی انجام گرفته است، الگوی مفهومی فراگیری وجود ندارد که مورد پذیرش اکثر صاحبنظران این حوزه نیز باشد. این پژوهش تلاشی برای ارائة یک نظریة جامع کارآفرینی است. در ادبیات کارآفرینی، دو تعبیر عمده وجود دارد. دیدگاه شومپیتری که بر ایده و نوآوری و خلاقیت تأکید میکند و دیدگاه کرزنری که بر کشف فرصت کارآفرینانه در فرایند بازار تمرکز دارد. هیچکدام از این دیدگاهها بهجای دیگری قابلاستفاده نیست؛ یعنی هرکدام میتوانند فقط شرایط ویژهای از اقتصاد و بازار را تحلیل کنند. در این مطالعه، امکان درستی هر دو عقیده در شرایط ویژه پشتیبانی میشود؛ بنابراین، در شرایط عمومی یک نظریة جامع از ترکیب آن دو نظریه وجود دارد. کارآفرینی به معنای ارزشآفرینی، کشف کارآفرینانة کرزنر و خلاقیت و نوآوری شومپیتری را دربردارد. هر نوع تغییر در فرایند اقتصادی موجب ارزشآفرینی میشود؛ بنابراین، رویکرد این پژوهش نزدیککردن مبنای نظریة کارآفرینی به علم اقتصاد است؛ بهعبارت دیگر، کارآفرینی عبارت است از تغییر در فرایند اقتصادی، زیرا فرایند کارآفرینی عام، انتقال از وضعیتی تعادلی به وضعیتی دیگر است و بهدنبال این انتقال، ارزشهای جدید بهوجود میآید.
تحقیقات مختلفی در حوزه گرایش کارآفرینانه سازمانی، در طی چند دهه اخیر صورت پذیرفته است. ماحصل این تحقیقات، کشف ابعادی همچون ریسک پذیری، نوآوری و پیشگامی بوده که با اثرگذاری بر قابلیت هایی همچون یادگیری، نوآوری و کیفیت، می توانند به مزیت رقابتی سازمان تبدیل گردند. از طرف دیگر، طبق مبانی نظری موجود، دستیابی به مزیت رقابتی توسط یک شرکت، بطور یقین بر تحقق عملکرد مثبت آن شرکت تأثیر گذار است. بنابراین، با هدف شناسایی جایگاه گرایش کارآفرینانه سازمانی در تحقق مزیت های رقابتی، بررسی گسترده ای در ادبیات موضوع صورت گرفت و پس از برگزاری یک جلسه گروه کانون، 6 عامل اصلی مدل مزبور مشخص گردیدند. برای تجزیه و تحلیل مدل مفهومی اولیه از تکنیک مدلسازی اختاری تفسیری استفاده گردید. در این راستا، نظر تعداد 17 نفر از خبرگان صنعت بانکداری کشور، اخذ گردید. نتایج تحقیق نشان داد در حالیکه گرایش کارآفرینانه سازمانی به همراه منابع در دسترس و عدم اطمینان های محیطی، بعنوان سنگ زیربنای تحقق مزیت رقابتی عمل می نمایند، گرایش کارآفرینانه سازمانی دارای تأثیر مستقیم و مثبت بر منابع در دسترس بانکها جهت تبدیل آنها به مزیت رقابتی است. در ضمن، عامل اندازه نقش تعدیل کننده در مدل دارد. مدل نهایی تحقیق، بر اهمیت جایگاه گرایش کارآفرینانه سازمانی در بانکهای تجاری دلالت داشته و توجه ویژه مدیران ارشد را به این حوزه جلب می نماید.
هدف این تحقیق، شناسایی و تحلیل ابعاد یا مؤلفههای اخلاق کسبوکار در بخش کشاورزی، بر پایة تحلیل برداشتهای مالکان و مدیران کسبوکارهای کشاورزی، با رویکرد آمیخته است. جامعة آماری تحقیق را کارآفرینان، مالکان و مدیران کسبوکارهای فعال در استان گلستان تشکیل میدهند. در مرحلة نخست، با بهرهگیری از مصاحبة کیفی نیمهساختارمند، برداشتهای پاسخگویان از رعایت مسائل اخلاقی در کسبوکارهای کشاورزی شناسایی شد. سپس به تحلیل محتوای کیفی مصاحبهها بهمنظور استخراج گویههای نشانگر وجوه اخلاقی کسبوکارهای کشاورزی اقدام شد. در مرحلة دوم، مجموعة گویههای حاصل از مرحلة اول در قالب پرسشنامهای محققساخته تدوین شد و برای ارزیابی مبتنیبر طیف لیکرت در اختیار پاسخگویان قرار گرفت. دادههای بهدستآمده با بهرهگیری از تکنیک تحلیل خوشهای سلسلهمراتبی تحلیل شد. نتایج نشان داد مؤلفههای مفهومی اخلاق کسبوکار در کشاورزی عبارتاند از: حفاظت منابع، تولید کمنهادة آلی، زیستبومگرایی، پایبندی مذهبی، نیکداری اجتماعی، تجارت عادلانه، مشارکت و همگرایی نهادی، کارآفرینیگرایی، رعایت حقوق نیروی کار، پیشرفتگرایی و شایستهسالاری، کیفیتگرایی، ترویج عمومی دانش و فناوری، رعایت مسائل ایمنی و بهداشتی در کار، تعهد به توسعة اجتماعی و بازاریابی اجتماعی. با توجه به چندگانگی ابعاد اخلاق کسبوکار در کشاورزی، تلفیق این ابعاد در الگوهای نظری، چارچوبهای مفهومی و شاخصها و سازوکارهای ترویج و توسعة کشاورزی پایدار پیشنهاد میشود.
دستیابی به جایگاه رقابتی مناسب برای یک شرکت، فقط با کمک مدل مناسب کسبوکار امکانپذیر است. هدف این پژوهش، طراحی مدل کسبوکار مناسب برای چابکی سازمان در شرکت سایپا است. پژوهش حاضر رویکردی کیفی دارد و از «نظریة برخاسته از دادهها» استفاده میکند. پس از انتخاب هفت نفر از خبرگان شرکت سایپا با روش نمونهگیری هدفمند و مصاحبة نیمهساختاریافته، دادهها گردآوری شدند. سپس در سه مرحلة کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل شدند و درنهایت 53 گزارة مفهومی اولیه از کدگذاری باز، 18 گزارة مقولهای از کدگذاری محوری و 6 عامل اصلی از کدگذاری انتخابی، شناسایی شد. نتایج تأیید میکند مقولة اصلی فرایند، «مدل کسبوکار» است که با توجه به عوامل علی (مانند قابلیت دسترسی فزاینده به فناوری، جهانیشدن بازارها و رقابت تجاری)، عوامل زمینهای (مانند بسترسازی ساختاری و فرهنگی) و عوامل محیطی (مانند عوامل اقتصادی، اجتماعی، بینالمللی و بازار) شکل گرفته است و از طریق راهبردهای مشتری، بازار، محصول، قابلیت پویا، زنجیرة ارزش و مالی، به سه دستۀ پیامد چابکی، تولید ثروت و کسب مزیت رقابتی پایدار منجر میشود.نتایج این پژوهش، اطلاعات محققان این حوزه را در زمینة اهداف، چالشها و پیامدهای مدل کسبوکار چابک افزایش میدهد.
شور کارآفرینانه، مهمترین نیروی محرکه در هدایت ایدههای نوآورانه محسوب میشود. از اینرو، پژوهش حاضر با هدف اعتبارسنجی ابعاد شور کارآفرینی دانشجویان به روش علی- ارتباطی انجام گرفت که از تحقیقات توصیفی– همبستگی محسوب میشود. تحقیق حاضر، کاربردی است. برای گردآوری اطلاعات از روش پیمایش استفاده شد. جامعة آماری پژوهش حاضر شامل دانشجویان کارشناسی سال سوم و چهارم و دانشجویان کارشناسی ارشد کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران بود. نمونة مورد نظر با بهکارگیری فرمول دانیل، 205 نفر تعیین شد و با روش سهمیهای، نمونهگیری انجام گرفت. ابزار پژوهش، پرسشنامهای محققساخته، با طیف لیکرت پنج گزینهای بود که روایی و پایایی آن بررسی و تأیید شد. روش آماری غالب در پژوهش حاضر، مدلسازی معادلات ساختاری با روش تحلیل عاملی مرتبة دوم بود. نتایج نشان داد در اندازهگیری مفهوم شور کارآفرینی بهترتیب بنیانگذاری کسبوکار، هویت ابتکاری و توسعة کسبوکار بیشترین سهم را دارند.
هدف پژوهش حاضر شناسایی مؤثرترین راهبرد نوآوری در توسعة کارآفرینی و بررسی تأثیر راهبردهای نوآوری بر توسعة کارآفرینی با میانجی قابلیتهای یادگیری سازمان است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و برحسب گردآوری اطلاعات از نوع توصیفی ـ همبستگی است. جامعة آماری پژوهش 220 واحد اقتصادی فعال در شهرکهای صنعتی استان لرستان است که با استفاده از فرمول کوکران و روش نمونهگیری تصادفی ساده، 140 واحد اقتصادی برای نمونه انتخاب شد. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامة استاندارد بود که روایی آن با استفاده از روش اعتبار محتوا و پایایی آن از طریق آلفای کرونباخ تأیید شد. در این پژوهش، برای تحلیل دادهها از رویکرد معادلات ساختاری و نرمافزارهای Amos18 و SPSS19 استفاده شد. نتایج پژوهش بیانگر آن است که راهبرد پیشرو بیشترین تأثیر را بر توسعة کارآفرینی سازمانی دارد. بهعلاوه، نتایج مبین آن است که راهبردهای نوآوری در سطح اطمینان 95 درصد به میزان 48/0 و 09/0 بهترتیب بر توسعة کارآفرینی و قابلیت یادگیری سازمان تأثیر میگذارد. همچنین، نتایج پژوهش بیانگر آن است که راهبردهای نوآوری از طریق قابلیت یادگیری سازمان به میزان 048/0 بر توسعة کارآفرینی تأثیر مثبت دارد.
نیازها و خواستههای مشتریان در بازار محصولات غذایی بهشدت درحال تغییر است. درنتیجه، اقدامات مناسب در زمینة بازاریابی و فروش، نقش مهمی در شناسایی این نیازها و موفقیت محصولات جدید غذایی در مرحلة پرتاپ و راهاندازی محصول به بازار دارند. این تحقیق، به اولویتبندی عوامل مؤثر بر مرحلة بازاریابی و فروش فرایند توسعة محصول جدید در کسبوکارهای کوچک و متوسط فعال در حوزة زیست- فناوری غذایی میپردازد. روش تحقیق آمیخته- اکتشافی است. در بخش کیفی، مصاحبه با ده نفر از خبرگان از جمله مدیران و استادان دانشگاهی در حوزة توسعة محصول جدید و زیست- فناوری غذایی صورت گرفت و در بخش کمی با استفاده از نتایج کیفی، پرسشنامهای تهیه و میان 80 نفر از خبرگان توزیع شد که 64 پرسشنامه عودت داده شد و از طریق نرمافزار SPSS20 تحلیل انجام گرفت. نتایج پژوهش مبین تأیید چهار عامل آمیختۀ بازاریابی (قیمت، محصول، توزیع و ترفیع) در بعد بازاریابی و فروش فرایند توسعة محصول جدید است. نتایج آزمون نشان داد بهترتیب قیمت، محصول، ترفیع و توزیع دارای اهمیت هستند.
تاکنون تعاریف متعدد و گاه متناقضی از مفهوم مسئولیت اجتماعی ارائه شده است، اما بهطورکلی میتوان از آن بهعنوان ایجادکنندۀ تعادل سازنده بین کسبوکار و محیط آن یاد کرد. ادبیات جهانی پژوهش بهطور تقریباً مفصلی به این موضوع پرداخته است، اما در داخل، علاوهبر وجود خلأ گسترده از نظر مفهومی، چارچوب مشخصی در زمینة مسئولیت اجتماعی کسبوکار ارائه نشده است. در این مطالعه، پژوهشگران با اتخاذ رویکرد فراترکیب کیفی دادههای متنی مربوط به هشت مطالعة داخلی که در مقایسه با سایر مطالعات، تمرکز بیشتری بر این مفهوم داشتهاند، تلاش میکنند مسئولیت اجتماعی را از دید ادبیات داخلی شناسایی کنند. یافتههای مطالعة حاضر نشان میدهد مفهوم مسئولیت اجتماعی کسبوکار از نگاه ادبیات معاصر ایران، بیانگر فعالیتهای ناشی از حساسیت داوطلبانه و راهبردمحور کسبوکار به رویدادهای محیط اطراف است که در زمینة مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی سازمان، در تعامل با محیط شکل گرفته است و با تأکید بر شایستهسالاری، مردمسالاری، تغییر و ارزشهای انسانی در صدد ایجاد تعادل بین منافع سازمان، جامعه، انسان و دولتهاست که جامعترین تعریف مسئولیت اجتماعی از نظر این مطالعه بهشمار میرود.
قصد و رفتار کارآفرینانة افراد متأثر از محیط پیرامون آنهاست، اما در اکثر مطالعات کارآفرینی که مبتنیبر دیدگاه شناختیاند، از نقش عامل محیطی غفلت شده است؛ بنابراین، در پژوهش حاضر با هدف بررسی آثار مستقیم، غیرمستقیم و تعدیلی محیط نهادی بر قصد کارآفرینانه، براساس نظریة اقتصاد نهادی نورث (1990) و نظریة رفتار برنامهریزیشدة آجزن (1991)، یک الگوی شناختی قصد کارآفرینانه تدوین شد. در این پژوهش، که از نوع توصیفی- همبستگی است، دادههای موردنیاز از طریق پرسشنامه از نمونهای متشکل از 300 دانشجوی کشاورزی جمعآوری شد که در چهار دانشگاه دولتی در غرب کشور مشغول به تحصیل بودند. روایی محتوایی پرسشنامه را گروهی از خبرگان بررسی و تأیید کردند. روایی و پایایی سازهها نیز از طریق برآورد مدل اندازهگیری شد و پس از اصلاحات لازم بهدست آمد. نتایج مدلیابی معادلات ساختاری نشان داد که نگرش کارآفرینی و کنترل رفتار درکشده با قصد کارآفرینانه دارای رابطة مثبت و معنیداری است. همچنین، نتایج نشان داد محیط نهادی بهطور غیرمستقیم و از طریق نگرش کارآفرینی و کنترل رفتار درکشده با قصد کارآفرینانه در ارتباط است. این یافتهها بیانگر آن است که سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان باید بیش از پیش به ایجاد شرایط مناسب برای کارآفرینی در کشور توجه کرده و سعی کنند تا فشارها و موانع محیطی مقابل کارآفرینان بالقوه را برطرف کنند.
unavailable